برچسب : نویسنده : zokhloot بازدید : 56
برچسب : نویسنده : zokhloot بازدید : 52
برچسب : نویسنده : zokhloot بازدید : 76
برچسب : نویسنده : zokhloot بازدید : 76
وقتِ رفتن بودُ و او مصرانه نفس میکشید بالا تر از سیاهی رنگی هست!...
برچسب : نویسنده : zokhloot بازدید : 73
برچسب : نویسنده : zokhloot بازدید : 84
برچسب : نویسنده : zokhloot بازدید : 82
به عروسکِ درون دستهایش نگاه کرد
عروسکِ پنبه ای که بدونِ پنبه های درونش وجود نداشت....
به دست هایشنگاه کرد....
شاید خودش هم عروسکِ پُر از خیالی بود در دستانِ کسی دیگر
برچسب : نویسنده : zokhloot بازدید : 91
صدای گریه می آمد....
از همه فاصله گرفت...
به سه کنجِ همیشگی اش پناه برد....
سرش را خم کرد...
گوش هایش را پوشاند...
و با صدای پیچیده شده هم نوا شد....
برچسب : نویسنده : zokhloot بازدید : 92
برچسب : نویسنده : zokhloot بازدید : 92