یک نخ سیگار؛ یک لحظه تو؛ لطفا!

ساخت وبلاگ

می دانی این روز ها تمامِ زورم را به نخ های باریک سیگار می زنم

آتششان میزنم....

عمیق به کام می گیرم

و رو به صورتم دود می کنم...

و بعد خیره می شوم...

خیره می شوم و تا ده اهسته می شمارم

به پَسِ دود ها ...نزدیکِ خودم و دورِ واقعیت ها زُل می زنم...

تا دست هایت بیایتد و با شتاب به صورتم برخورد کنند...

سیگار را از بین انگشت هایم بگیرند و محکم دست هایم را فشار دهند

زُل می زنم تا شاید چشم های مبهوتت را ببینم!

که این همان دخترک فرار از دود ها بود که اینچنین بینِ پیچ و تابِ نخ های سیگار چمباتمه زده؟!

زُل میزنم و در پسِ این فانتزی های صورتیِ کثیفِ ذهنم...

دخترکِ رنجوری در آینه می بینم که برقِ امیدِ چشم هایش چه تضادِ دلخراشی با اشک های واقعیت دیده اش دارند........


بالا تر از سیاهی رنگی هست!...
ما را در سایت بالا تر از سیاهی رنگی هست! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zokhloot بازدید : 130 تاريخ : جمعه 19 آبان 1396 ساعت: 1:56